به گزارش مشرق، روزنامه «کیهان» در سرمقاله شماره امروز خود به قلم حسین شمسیان نوشت:
راننده اتوبوس شرکت واحد که مطمئن شده بود چند مسافر به قول خودش مشکوک، قصد ندارند حرفهایش را قبول کنند و با ادعاهای بیپایه و سند، ذهن مردم را خراب میکنند، با صدای بلند از مردم اجازه گرفت و لحظهای بعد، از مسیر اصلی خارج و به خیابان فرعی پیچید! کمی جلوتر توقف کرد و از مردم خواست پشت سرش پیاده شوند.
چند قدمی مثل یک بلد راه جلوی مردم راه رفت و سپس روبروی خانهای ایستاد و گفت: «بفرمایید! این هم خانه آقای بهشتی! بنظر شما مردم، بهشتی در قصر زندگی میکند!؟ بهشتی از سفره انقلاب برای خود کاخ درست کرده!؟» چشمش در میان جمعیت به دنبال آن چند نفر مشکوک گشت...اما آنها رفته بودند...!
این ماجرایی واقعی بود در یکی از بهترین روزهای انقلاب. روزهایی که همه مردم و از جمله یک راننده زحمتکش شرکت واحد، خود را با مسئولان عالیرتبه نظام یکی میدانستند و حمایت از آنها را وظیفه خود. پیوند عمیق بین مردم و مسئولان، از بهترین و مهمترین نقاط قوت انقلاب اسلامی بوده و هست و راز اصلی آن، تنها در یک موضوع ساده بود و آن چیزی نبود جز «زندگی کردن مثل همه مردم عادی و در سطح آنها».
این سرمایه گرانبها بارها و بارها مورد تاکید امام راحل قرار گرفت و درباره خطر از دست رفتن آن به مسئولان هشدار و انذار داده شد.بعد از آن عزیز سفر کرده، خلف صالحش امام خامنهای هم پیدرپی مسئولان را از زندگی اشرافی و دل بستن به چرب و شیرین دنیا برحذر داشت و خطر از دست دادن اعتماد مردم به دلیل زندگی اشرافی را به آنها گوشزد کرد.
یکی از مهمترین نمونههای این هشدارها، سخنان صریح رهبر انقلاب در دیدار با مسئولان دولت سازندگی است که در آنجا با لحنی گلایهآمیز میفرمایند: «جوان حزباللهی ما به جهاد یا به سپاه یا به فلان وزارتخانه میرفت و به او میگفتند که چقدر حقوق میخواهی، میگفت این حرفها چیست، مگر من برای حقوق آمدهام؟... برادران! من و شما داریم از آن ذخیره میخوریم؛ فراموش نکنید، آن را مردم دیدند. نمیشود ما در زندگی مادّی مثل حیوان بچریم و بغلتیم و بخواهیم مردم به ما به شکل یک اسوه نگاه کنند؛ مردمی که خیلیشان از مایحتاج اولیه زندگی محرومند. در این راه، از خیلی چیزها باید گذشت. نه فقط از شهوات حرام، از شهوات حلال نیز باید گذشت.» (1370/5/23)
خبر دریافت حقوقهای نجومی برخی مدیران دولتی -که رهبر انقلاب در خطبههای نماز عید فطر از آن به حرامخواری و خیانت به آرمانهای انقلاب اسلامی تعبیر کردند- دل مردم را به درد آورد.رفتار خائنانه چند مدیر دولتی، به فرموده حضرت آقا به اعتماد عمومی آسیب زد و هشدارهای مکرر ایشان را در پی داشت. از جمله آخرین هشدار ایشان در دیدار با هیئت دولت که فرمودند: «در این قضیّه، مردم اعتمادشان ضربه خورده... اعتماد مردم را... این کارها را نباید ضایع کرد... با مردم همدردی کنید... برای متخلّف اصلاً نباید عذر تراشید؛ برخورد هم بایستی قاطع باشد؛... قوه قضائیه هم در جای خود بایستی برخورد کند.»(1395/6/3)
اما چرا این موضوع تا این حد مهم است که درباره آن از لفظ «خیانت به آرمانهای انقلاب»استفاده میشود!؟واضح است!چون این کار باعث میشود دیگر راننده اتوبوسی احساس تکلیف نکند و به طرف خانه مسئولی نپیچد تا حقیقت را به مردم نشان دهد! این یعنی چند مدیر باعث شدهاند رابطه مردم با مسئولانشان آسیب ببیند. اما این همه ماجرا نیست!
اندکی بعد از ماجرای فیشهای نجومی، بحث واگذاری املاک شهر تهران با تخفیفها و تقسیطهای کلان مطرح شد. در این ماجرا، نامهای از سازمان بازرسی کل کشور منتشر شد که در آن از صحت و سقم مقادیر قابل توجهی تخفیف و تقسیط در واگذاری املاک و اراضی به برخی افراد و تعاونیها سوال شده بود. این ماجرا به سرعت بالا گرفت و پرسشهای متعددی در افکار عمومی پدید آورد و نهایتاً یک پرونده یا یک ادعای دیگر در بحث تخلفات مالی رقم خورد و باردیگر مردم را مکدر کرد.
هم در ماجرای املاک شهر تهران و هم در ماجرای فیشهای نجومی، موارد خلاف واقعی مطرح بود و هست که کیهان با وسواس فراوان از طرح آنها خودداری کرد، اما نمیتوان انکار کرد که این روزها ادعاهای اینچنینی، خیلی زود کار خود را میکند و پیش از اثبات در محکمه، ازسوی مردم یا لااقل بخش قابل توجهی از آنها پذیرفته میشود. این اتفاق بسیار خطرناکی است که باید ریشهیابی شود و بدانیم فارغ از شیطنتهای دشمن،- که میکوشد اندک متخلفان مالی را مساوی با همه مدیران کشور معرفی کند- چه عامل مهم دیگری ماجرا را شکل میدهد و چه باید کرد تا هرکه هرچه گفت پذیرفته نشود و متقابلا هرکس هرچه خواست، به نام نظام و انقلاب انجام ندهد!؟
1- مهمترین علت این رخداد، تغییر وضع زندگی کسانی بود که قرار بود خادم مردم باشد، اما عملا منابع و امکانات کشور را به خدمت خود گرفتهاند! اگر همین یک مسئله حل میشد، هزاران تبلیغ و فضاسازی دشمن، اثر ناچیزی میگذاشت و مردم، خود به دهان دروغ گویان میزدند. اگر مردم مثل روزگار شهید رجایی، نخست وزیر را در کنار خود در صف نانوایی میدیدند، هیچ تهمتی در آنها اثر نمیکرد. اگر مثل روزگار شهیدلاجوردی، میدیدند مقام ارشد قضایی، غذایش را از خانه میآورد و بخاطر استفاده شخصی از تلفن اداره، ، هرماه مبلغی را به بیت المال برمیگرداند، نه تنها تهمتها را نمیپذیرفتند، بلکه عاشقانه از خادمان خود دفاع میکردند. این موضوعات جای هیچ تعارف و پردهپوشی ندارد، چرا که آبروی نظام اسلامی و ثمره خون میلیونها شهید و مجروح و جانباز در میان است.
2- برای روشن شدن اینکه حالا وضع چگونه است، یک راه ساده وجود دارد و آن «شفافیت» است. یعنی هر مسئولی آنچه دارد و آنچه از صدقه سر نظام اسلامی بدست آورده، صادقانه به مردم معرفی کند، بیهیچ پردهپوشی و ملاحظهای. این یک آزمون بزرگ است که تنها کسانی با آن مخالفت میکنند که ریگی به کفش دارند! در قانون اساسی مقامات ارشد کشور تا رده وزرا، موظفند داراییهای خود را اعلام کنند. اما با گذشت بیش از سه سال از عمر دولت یازدهم، هنوز دو وزیر حاضر به اعلام دارایی خود نشدهاند! آیا آنها از چیزی نگرانند!؟ سال قبل مجمع تشخیص مصلحت نظام، افشای دارایی مسئولان را جرم دانسته و افشاکنندگان را مستحق مجازات! چرا!؟ آیا مسئولان، چیزی بیشتر از حقوق قانونیشان بدست میآورند که مردم نباید از آن مطلع باشند!؟ این شفافیت، یک سیستم نظارت و امر به معروف و نهی ازمنکر فراگیر است و جای خالی آن حس میشود.
3- افزون بر اینها، «قانونی کردن مفاسد و رانتهای عجیب» معضل شرمآور بعدی است. نگاهی به دفاعیات و تکذیبیههای مطرح شده در دو ماجرای اخیر،گویای این است که عدهای میکوشند ثابت کنند هر چه شده کاملا قانونی بوده است! باید پرسید یک مدیر دولتی، یک نماینده مجلس، یک مسئولی که به بیتالمال دسترسی دارد،به چه حقی امتیاز ویژهای برای خود تصویب میکند!؟ براساس کدام ضابطه عقلی و دینی، ذینفع حق دارد درباره خود مقررات وضع کند!؟ آنها چه زحمت ویژهای میکشند که رجایی و باهنر و بهشتی نمیکشیدند!؟ چه کار میکنند که فلان معلم زحمتکش و بهمان مرزنشین و آن یکی پرستار و کارگر نمیکنند!؟
4- اما به جز علل فوق که تقریبا علتالعلل جا افتادن شایعات است، یک ضعف مهم دیگر هم وجود دارد و آن امنیت رهزنان بیتالمال است.تردیدی نیست که دستگاه قضایی منشأ خدمات ارزشمند و بینظیر است، اما بیهیچ تعارفی در برخورد با مفاسد مدیران از هر طیف و جناح، در حد و قواره انتظار مردم ظاهر نشده و این را میتوان با گشت و گذاری ساده و صمیمی در بین مردم ثابت کرد. اسلام عزیز، برای سارق (با شرایطی) قطع دست تا مرگ را پیشبینی کرده است. آیا کسی که افزون بر غارت بیتالمال، آبروی نظام و اسلام را هم برده و مردم را ناامید کرده، مجازاتی در آن حد نباید داشته باشد!؟ یعنی مقررات ما تنها و تنها قابل انطباق با دزدیهای خیابانی است!؟ آیا رواست کسی که آبروی انقلاب را برده، آبرویش حفظ شود!؟ آبروی او مهمتر از آبروی انقلاب است!!؟ اگر تنها ده نفر از مفسدان بیمروتی که بیتالمال را ارثیه پدری خود میدانند، پیش چشم مردم مجازات میشدند دیگر کسی جرات این دستدرازیها را پیدا نمیکرد.
یک علت دیگر در رواج و پذیرش هر شایعهای، نگاه قبیلهای به ماجراست. هر جریانی میکوشد مفاسد احتمالی وابستگان به خود را بپوشاند یا توجیه قانونی برای آن بتراشد و در مقابل، دائما دنبال مچگیری و افشاگری و حتی شایعهسازی علیه رقیب باشد! البته گاهی برخی میکوشند در معاملهای شوم، چشم به معضلی تلخ ببندند تا رقیب هم به فساد آنها چشم ببندد! اینگونه به نظر میرسد که برای عدهای دکانداران دونبش و چند نبش، مردم و افکار عموم و صاحبان اصلی انقلاب و کشور، هیچ اهمیتی ندارند و آنچه مهم است، مصالح و منافع حزبی و قبیلهای است! معامله امام علی(ع) با برادرش عقیل، راه را بر هر مصلحتاندیش کوتهبینانهای میبندد و ما را مصممتر به قدم نهادن در آن راه میکند.
بودن در قبیله مردم از هر قبیله دیگری افتخارآمیزتر است، اگر به هر یک از نکات بالا، اندک عنایتی شده بود، کسانی که خودشان مبدع انواع و اقسام غارتهای کلان از بیت المال بودند، امروز جرأت نمیکردند در پوستین دلسوز بیتالمال، طلبکار نظام و نگران مردم شوند. راه حفظ اعتماد عمومی، تنها و تنها قاطعیت انقلابی و ایستادگی بر اصول مورد تصریح امام راحل و امام حاضر است.